[49]
ی کم حرف دارم ک باید بگم تا ی کم خالی شم ...
چن روز همش دلتنگم ، همش دلم هوای یکیو میکنه
امروز سرکلاس دیدمش ولی دلتنگی کم نشد
اومدم خونه ، نتونستم دیگ تحمل کنم براش نظر گذاشتم
ک حالشو بپرسم
ک ی کم از دلتنگیم کم شه ولی ناراحتش کردم ،
خدایا منو ببخش ک ناراحتش کردم
خدایا خودت میدونی ک چقد دوسش دارم ...
بخدا خیلی دلتنگش شده بودم خیلی ...
خدایا فقط ی چیز ازت میخام مواظبش باش
التماست میکنم مواظبش باش
خدایا سپردمش دست خودت ...
.
.
.
" امروز دوستم ساعتای 2:30 بود ک بم زنگ زد
گفت میای بریم سعدی کار دارم
منم باش رفتم ، کارشو انجام داد گفت بریم
ی چیزی بخوریم ، گفتم بریم
نشسته بودم داشتم ب همه ی دنیام کسی ک
خیلی دوسش دارم فک میکردم
پیش خودم گفتم خدایا کاش الان میدیدمش ،
رومو برگردوندم طرف خیابون ک دیدم
همه ی دنیام رد شد از جلوچشام ،
مث دیونه ها بلند شدم ب دو رفتم تو خیابون
تا سر خیابون رفتم ولی نبودش ، خیابون شلوغ بود ...
دوستم گفت چیشد کجا رفتی ،
گفتم هیچی ی بنده خدارو
دیدم گفتم ببینم خودشه یا ن ... "
دیگ مطمعن شدم ک خدا هوای دلمو داره
خدایا بابت همه چی ممنون
خدایا شکرت
نظرات شما عزیزان:
آمار
وب سایت: